1 هر لحظه کنی دلا یکی درد شکار وانگه به هزار محنتم بکشی زار
2 دانی چکنی مرا به من باز گذار وین دست عنایت از سر من بردار
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای راحت روح و رامش تن وصل تو طرب فزای و شیون
2 بر بوی لب تو عقل سر مست وز رنگ رخ تو خانه گلشن
1 اکنون که تر و تازه بخندید نوبهار ما و سماع و باده رنگین و زلف یار
2 بی زلف یار و باده رنگین و بی سماع خود آدمی چگونه زید وقت نوبهار
1 آفتاب رای صاحب تخت بر جوزا نهاد افسر پیروز بختش روی بر بالا نهاد
2 در دریای خداوندی ابو نصر احمد آنک موکب بخت ابد بر منکب جوزا نهاد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به