- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر لحظه بروئی دگر آن روی نماید هر دم بمن از باب دگر یار درآید
2 جانا بدل پاک نظر کن رخ او بین آئینه صافی چو همه روی نماید
3 اعمی نتواند که به بیند مه رویت جز دیده بینا بجمال تو نشاید
4 از تاب جمال تو شود محو دو عالم چون روی تو از پرده پندار برآید
5 جز غمزه جادوی تو جان و دل و(د)ینم ای شوخ جفا پیشه نگویی که رباید
6 چندانکه بجانم غم عشق تو فزون است شادی دل عاشق دیوانه فزاید
7 عاشق چه کند گر نکند جامه بصد چاک مطرب چو سرود غم عشق تو سراید
8 راضی به قضا باش و ز غم فارغ واز او زیرا غم و شادی جهان هیچ نپاید
9 از دام بلا جان اسیری شود آزاد زان زلف معنبر چو گره باز گشاید