1 هر لحظه دمم غمت فرو میبندد در آمد و شد گره برو میبندد
2 دشوار اگر می رود و می آید ز آنست که درد دل درو می بندد
1 غذا چون کنم دردی از آفتاب موافق تر الحق می از آفتاب
2 بیا ساقیا ساغری ده به من که عکسش بریزد خوی از آفتاب
1 به زیر طاق دو ابرو ساحرند او را که کرده اند مسخر عموم اردو را
2 مرا به خیره ملامت چی می کند بد گوی چگونه دوست ندارند روی نیکو را
1 راحت روح شاهدست و شراب فرح استماع چنگ و رباب
2 ساقیی طرفه تر ز آب زلال مطربی تازه تر ز عیش شباب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به