- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر سحر غلتم در خون از نسیم کوی تو چون نغلتاند به خون ما را که دارد بوی تو
2 چون شوم ایمن از او کز بهر قتل عاشقان غمزه را بر کف دو شمشیر است از ابروی تو
3 گرنه از خون شهیدان میکشد بالا بگو میخورد آب از کجا سروقد دلجوی تو
4 بوسه نگرفته زان لب آتشم در جان گرفت سوختم لبتشنه آخر در کناری جوی تو
5 از غمت پیچید به خود دایم رگ جانم بتن پیچ و تاب آن رشته دارد بیشتر یا موی تو
6 برد از افسون نگاهی چشمت از ما عقل و هوش نیست کم ز اعجاز سحر نرگس جادوی تو
7 من کیم تا با تو ای آتشطبیعت سر کنم شعله را در پیچ و تاب آرد ز تندی خوی تو
8 گفتی از من رو به گردان چون کنم با اینکه هست روی دل سوی توام ای روی دلها سوی تو
9 رازها روشن شود مشتاق از او گویا که هست ساغر گیتینما آیینه زانوی تو