1 هر کو به هنر کند مباهات یا فخر آرد به فضل و خامه
2 از فقر سیاه رو چو کلکست وز پشت شکسته همچو نامه
3 باشد چو قلم تهیّ و عریان پشت و شکمش زنان و جامعه
4 انگشت محاسبانه دارد زان باشد زرد رخ شمامه
1 شب نیست کم ز هجر تو صد غم نمی رسد اشکم بچار گوشۀ عالم نمی رسد
2 اندر تو کی رسم؟ که نسیم سحرگهی در گرد آن کلالۀ پر خم نمی رسد
1 منعما شکرهای انعامت بزبان قلم نیاید راست
2 دوش در انتظار وعدۀ تو یک دم باشد زنیست تا هست
1 تا بکف جام می توانم دید زهد و سالوس کی توانم دید؟
2 نکنم یاد زهد و صومعه هیچ تا رخ ترک فی توانم دید
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به