1 هر کرا رسم و عادت آن باشد که همه ساله گیرد و ندهد
2 وعده یی گر دهد ترا در عمر اندر آن غصّه میرد و ندهد
3 از بخیلان بخیل تر که بود آنکه چیزی پذیرد و ندهد
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 آه کان قاعدۀ وصل چنان هم بنماند زان همه عیش و طرب نام و نشان هم بنماند
2 اشک من خود سپری بود و لیکن گه گاه مددی بود ز خون دل و آن هم بنماند
1 شاخ سر سبز و چمن دلشادست عالم از عدل بهار آباد است
2 غنچه تا روی به صحرا آورد گرهی ا ر دل بگشادست
1 دلم از آتش غم چنان می گدازد که شکّر در آب روان می گدازد
2 چو سایه ز خورشید هستیّ بنده ز مهرت زمان تا زمان می گدازد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **