1 هر کرا رسم و عادت آن باشد که همه ساله گیرد و ندهد
2 وعده یی گر دهد ترا در عمر اندر آن غصّه میرد و ندهد
3 از بخیلان بخیل تر که بود آنکه چیزی پذیرد و ندهد
1 خورشید غلام رای درخشندهٔ تست هر کوست خداوند هنر بندهٔ تست
2 جویای کمالند بجان اهل هنر و آنگاه بجان کمال جویندهٔ تست
1 باد نوروزی ره بستان گرفت دست عاشق دامن جانان گرفت
2 نو عروسان چمن را دست ابر پای تا سر در در و مرجان گرفت
1 خود ترا عادت دلداری نیست کار تو جز که دل آزاری نیست
2 چشم تو تا که چنین ریزد خون هیچ باکیش ز بیماری نیست