1 هم هر ساعت در ره تاریکتری هم هر روزی به دیده باریکتری
2 هرگز چو به وصلش نرسد هیچ کسی چندانکه روی به هیچ نزدیکتری
1 آیینهٔ تو سیاه رویی است او را چه خبر که ماهروی است
2 آن آینه میزدای پیوست کورا گه پشت و گاه روی است
1 چه شاهدی است که با ماست در میان امشب که روشن است ز رویش همه جهان امشب
2 نه شمع راست شعاعی، نه ماه را تابی نه زهره راست فروغی در آسمان امشب
1 چون ز مرغ سحر فغان برخاست ناله از طاق آسمان برخاست
2 صبح چون دردمید از پس کوه آتشی از همه جهان برخاست
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند