- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر شیشه می با تو چو در محفلم افتد بینم لبت آن شیشه ز طاق دلم افتد
2 خواهم سر خود را به سر راه تو منزل باشد که تو را راه به سرمنزلم افتد
3 چون تیغ به قتلم کشی آن دم دیت من این بس که نگاهی به رخ قاتلم افتد
4 ای وقت صبا خوش که به یکدم بگشاید گر در شکن زلف تو صد مشکلم افتد
5 حادی مفروز آتش من گو که مبادا از سینه زند شعله و در محملم افتد
6 گردد علم رحمت جاوید پس از مرگ گر سایه سرو تو بر آب و گلم افتد
7 من جامیم آن بحر معانی که گه موج صد گوهر سیراب به هر ساحلم افتد