1 هر تازه گلی که زیب این گلزار است گر بینی، گل و گر بچینی، خار است
2 از دور نظر کن و مرو پیش که شمع هر چند که نور مینماید، نار است
1 برخیز سحر، ناله و آهی میکن استغفاری ز هر گناهی میکن
2 تا چند، به عیب دیگران درنگری یکبار به عیب خود نگاهی میکن
1 تا از ره و رسم عقل، بیرون نشوی یک ذره از آنچه هستی، افزون نشوی
2 من عاقلم، ار تو لیلی جان بینی دیوانهتر از هزار مجنون نشوی
1 تا بتوانی، ز خلق، ای یار عزیز! دوری کن و در دامن عزلت آویز!
2 انسان مجازیند این نسناسان پرهیز! ز انسان مجازی، پرهیز!