- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر قطرهٔ اشکم ز پی دیدن چشمی چون غنچهٔ نرگس بود آبستن چشمی
2 یک شب ز جمالش چقدر بهره توان برد بگذشت شب وصال به مالیدن چشمی
3 درد نگه عجز چه دانی؟ که نبرده است گوش نگهت بهره ز نالیدن چشمی
4 چون آینه گشتم همه تن واله دیدار چیند چقدر گل کسی از روزن چشمی
5 زان می که نپیموده به من رفته ام از خویش غارتگر هوش است به دزدیدن چشمی
6 جویا نتوانست زباندان نگه شد آن کس که نخورده است دل او فن چشمی