1 هر روز برآنم که کنم شب توبه وز جام پیاپی لبالب توبه
2 و اکنون که شکفت برگ گل برگم نیست در موسم گل ز توبه یارب توبه
1 آههای آتشینم پردههای شب بسوخت بر دل آمد وز تف دل هم زبان هم لب بسوخت
2 دوش در وقت سحر آهی برآوردم ز دل در زمین آتش فتاد و بر فلک کوکب بسوخت
1 دوش کان شمع نیکوان برخاست ناله از پیر و از جوان برخاست
2 گل سرخ رخش چو عکس انداخت جوش آتش ز ارغوان برخاست
1 دلبرم در حسن طاق افتاده است قسم من زو اشتیاق افتاده است
2 بر سر پایم چو کرسی ز انتظار کو چو عرش سیم ساق افتاده است
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند