- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر آن صید کز دام غافل نشیند گرفتار در دست قاتل نشیند
2 کریم از ره لطف برخیزد از جای بر آن در که از عجز، سائل نشیند
3 بوده بادهٔ صاف و بی غش نصیبش چو خم هر که در بزم کامل نشیند
4 نصیحت بود گرچه شیرین چو شکر ولی بدتر از تیر در دل نشیند
5 پریشان شدم در میان و ندیدم کسی کاو به جمعیت دل نشیند
6 سعیدا خوشا حال آن فقر و خواهش که برخیزد از تخت و در گل نشیند