هر دم افروزی چو گل رخسار آتشناک را از جامی غزل 38

هر دم افروزی چو گل رخسار آتشناک را

1 هر دم افروزی چو گل رخسار آتشناک را شعله در خرمن زنی مشتی خس و خاشاک را

2 عقل را روشن شود ماهیت حسنت اگر پرده حیرت نبندد دیده ادراک را

3 جان پاک است آن نه تن در زیر پیراهن تو را صد هزاران آفرین جان آفرین پاک را

4 کمترین صید توام پیش سگان خود فکن گر نیم لایق که آلایی به من فتراک را

5 جامه جان چاک شد تاری ز پیراهن ببخش کز چنان رشته توان پیوند کرد این چاک را

6 دامن خرگه برافکن ای مه خرگه نشین ورنه خواهد سوخت آهم خیمه افلاک را

7 خاک شد بر رهگذارت جامی و هرگز نیافت آن شرف کز سایه سرو تو باشد خاک را

عکس نوشته
کامنت
comment