هر ذره که عکسی، ز رخ یار، از سلمان ساوجی غزل 125

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

هر ذره که عکسی، ز رخ یار، ندارد

1 هر ذره که عکسی، ز رخ یار، ندارد با طلعت خورشید بقا، کار ندارد

2 کوه و کمر و دشت، پر از نور تجلی است لیکن همه کس، طاقت دیدار ندارد

3 در دل تویی و راز تو غیر از تو و رازت کس راه درین پرده اسرار ندارد

4 دامن مکش از من، که رفیق گل نازک خارست و گل از صحبت او عار ندارد

5 بلبل همه شب در غم گل بر سر خار است گو گل مطلب هر که سر خار ندارد

6 در آینه‌اش، جمله خلایق نگرانند فی‌الجمله، یکی، زهره گفتار ندارد

7 هر آینه دارد طرف روی تو، زنگار آن آینه کیست، که زنگار ندارد

8 دریاب که افتاد، زناگه، به دیارت بیمار و غریب این دل و تیمار ندارد

9 در چشم تو زهاد نمایند، که چشمت مست است و غم مردم هشیار ندارد

10 دارم غم جان و دل بیمار و در این حال آنکس کندم عیب، که بیمار ندارد

11 آورد به کفر شکن زلف تو، سلمان اقرار و بدین کیش، کس انکار ندارد

عکس نوشته
کامنت
comment