-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر خزان آیدم از رنگ رزان بوی فراق زرد شد رویم ازین غم که سیه روی فراق
2 نیست چون وصل تو خالی ز ملاقات رقیب می کشم رخت اقامت به سر کوی فراق
3 بهر سنجیدن صبر دل محروم ز وصل کوه اندود بود سنگ ترازوی فراق
4 داغها بر دل من روز وصال آتشهاست که بجا مانده پس از کوچ ز اردوی فراق
5 با تو چون در حرم وصل نیم همزانو از تو محروم نشستم پس زانوی فراق
6 هست میل دلم ان سوی که میل دل توست گرچه باشد به مثل میل دلت سوی فراق
7 جامی آن به که نهی تن به ضعیفی چو نماند پنجه صبر تورا طاقت بازوی فراق