- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر سبزه سراپای زبانست در این باغ هر شبنمی از دیده ورانست در این باغ
2 تا چشم گشوده است بود بیخود حیرت نرگس که ز صاحب نظرانست در این باغ
3 سرسبزی گلها نه ز باران بهاریست شد بی تو دلم آب و روانست در این باغ
4 بی او نه همین غنچه خورد خون دل از غم گل نیز ز خمیازه کشانست در این باغ
5 از نیم تبسم ز لب غنچه کند گل رازی که بصد پرده نهانست در این باغ
6 شد گرم طپش هر رگ گل چون دل بلبل تا مرغ دلم بال فشانست در این باغ
7 خاصیت سیماب اگر نیست بشبنم چون گوش گل امروز گرانست در این باغ
8 آب است که روح گل و جان تن خاکیست هر جوی که جاریست روانست در این باغ
9 از جلوهٔ او دیدهٔ بد دور که دیده است جز قد تو سروی که روانست در این باغ
10 امروز بوصف گل و سنبل دل جویا چون غنچه سراپای زبانست در این باغ