با وجود آن که پیوند آن از محتشم کاشانی غزل 278

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

با وجود آن که پیوند آن پری از من برید

1 با وجود آن که پیوند آن پری از من برید گر ز مهرش سر کشم باید سرم از تن برید

2 من نخواهم داشت دست از حلقهٔ فتراک او گر سرم خواهد به جور آن ترک صید افکن برید

3 من به مهرش جان ندادم خاصه در ایام هجر گر برم نام وفا باید زبان من برید

4 خلعت عشاق را می‌داد خیاط ازل بر تن من خلعت از خاکستر گلخن برید

5 در رهش افروخت اقبال از گیاه تر چراغ در شب تار آن که راه وادی ایمن برید

6 کی بریدی متصل از دوستدار خویش دست گر توانستی زبان طعنهٔ دشمن برید

7 محتشم را از غم خود دید گریان پیش او گفت می‌باید ازین رسوای تر دامن برید

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر