- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با آنکه چند سال بدیدم بتجربت کز کل خواجگان جهان بوالحسن بهست
2 پنداشتم که بازوی احسان قویترست آنجا که بر کتف علم پیرهن بهست
3 یا همچو سرو نش در آزادگی کند آنرا که باغ و برکه و سرو و چمن بهست
4 یا همچو شمع نور به هرکس رساند آنک در پیش او نهاده به گوهر لگن بهست
5 مودود احمد عصمی عشوهایم داد گفتم که او سر است و سر آخر ز تن بهست
6 راغب شدم به خدمت او تا شدم چنانک حال سگان بوالحسن از حال من بهست