با آن که برشکستی چون زلف خویش از همام تبریزی غزل 1

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

با آن که برشکستی چون زلف خویش ما را

1 با آن که برشکستی چون زلف خویش ما را گفتن ادب نباشد پیمان‌شکن نگارا

2 هستند پادشاهان پیش درت گدایان بنگر چه قدر باشد درویش بینوا را

3 از چشم من نهانی ای آب زندگانی وصلت مناسب آمد سیمرغ و کیمیا را

4 در چشم من فراقت نگذاشت روشنایی ای آفتاب تابان دریاب دیده‌ها را

5 زان لب سلام ما را نشنیده‌ام جوابی بیگانه می‌شماری یاران آشنا را

6 پیش رخ تو باید بر خاک سر نهادن شرط است سجده بردن آیینه خدا را

7 چشم تو ریخت خونم شرم آمدم که گویم از بهر نیم جانی با دوست ماجرا را

8 در زهد و پارسایی چندان عجب نباشد سرمست چشم خود بین رندان پارسا را

9 سوی همام بنگر باری به چشم احسان با بنده التفاتی رسم است پادشا را

عکس نوشته
کامنت
comment