1 خواجگانی که پیش ازین بودند عرض خود داشتند نیک نگاه
2 زر و سیم جهان همی دادند تا نگویندشان حدیث تباه
3 خواجگانی که اندرین عهدند با هجی گوی خویش بیگه و گاه
4 بزبانی فصیح می گویند هر چه خواهی بگوی و سیم مخواه
1 هر کرا دل باختیار خودست آرزوهاش در کنار خودست
2 غمگساری ندارد و عجب آنک هم غم یار غمگسار خودست
1 دل بدان دلنواز خواهم داد جان بشمع طراز خواهم داد
2 پس ازین من بدست عشق و هوس مالش حرص و از خواهم داد
1 رخی چنان که ز خورشید و ماه نتوان کرد خطی چنان که ز مشک سیاه نتوان کرد
2 چگونه بوسه توان زد برای رخ نازک که از لطیفی در وی نگاه نتوان کرد