1 ای خواجه، چه میگریزی از من مه و سال؟! نه تو بکرم شهره و نه من بسؤال!
2 چون دوست بود دشمن دشمن، مگریز! مال تو تو را دشمن و، من دشمن مال!
1 چون انجمن سپهر از انجم شد پاک چو این جهان ز مردم
2 گیسو ببرید لیلی شب بر سوک هر اختری که شد گم
1 جان ز من خواسته جانان چکنم؟! چکنم گر ندهم جان چکنم؟!
2 منع دل میکنم از عشق، ولی چون دلم نیست بفرمان چکنم؟!
1 غمت، که غیر منش با کس آشنایی نیست تو گر جدا شوی، او را زمن جدایی نیست
2 خوشم که غیر، تو را دوش مینمود بمن؛ گمانش اینکه تو را با من آشنایی نیست!