- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خواجهٔ شرع آفتاب جمع دین ظل حق فاروق اعظم شمع دین
2 ختم کرده عدل و انصافش به حق در فراست بوده بر وحیش سبق
3 آنک حق طاها برو خواند از نخست تا مطهر شد ز طاها و درست
4 های طاها در دل او های و هوست فرخ آنک از های و هو درهای هوست
5 آنک دارد بر صراط اول گذر هست او از قول پیغمبر عمر
6 آنک اول حلقه دار السلام او بدستآرد زهی عالی مقام
7 چون نخستش حق نهد در دست دست آخرش با خود برد آنجا که هست
8 کار دین از عدل او انجام یافت نیل جنبش، زلزله آرام یافت
9 شمع جنت بود واندر هیچ جمع هیچ کس را سایهای نبود ز شمع
10 شمع را چون سایهای نبود ز نور چون گریخت از سایه او دیو دور
11 چون سخن گفتی حقیقت بر زفانش از رای قلبی خدا گشتی عیانش
12 گه ز درد عشق جان میسوختش گه ز نطق حق زفان میسوختش
13 چون نبی دیدش که او میسوخت زار گفت شمع جنت است این نامدار