-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خواجه درمانده فرج است و گرفتار گلو «فانکحوا» بیش نخوانده ست ز قرآن و «کلوا»
2 کمترک گوش کنند اهل هوا ز اهل صفا آیت «کم ترکوا» وز همه شان کمترک او
3 تکیه بر عفو بود این همه گستاخی وی آه اگر منتقمش وانگذارد به عفو
4 ای شده همچو کدو جمله شکم کفچه مکن بهر پر کردن آن دست طمع سوی به سو
5 تا شود بزمگه شاه سراپرده عشق خانه خویش بپرداز ازین کفچ و کدو
6 دست فکرت چه زنی دفع قضا رادر سر مصلحت نیست که با سنگ کند جنگ سبو
7 تا نیابی به سر رشته وحدت جامی دلق صد پاره کثرت نتوان کرد رفو