- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خواجه مستست، ببین در سر و در دستارش لطف فرما و زمانی ز کرم باز آرش
2 بر سر کوی تو هر کس که رسد مست شود گویی از باده سرشتند در و دیوارش
3 پیش رویت ز خجالت ننماید خورشید پرتو روی تو چون می شکند بازارش
4 ای دل، ای دل، تو بهر کس که رسی در ره عشق چون درو معرفتی نیست، عدم پندارش
5 گر مغی در ره حق دعوی اسلام کند نکنی باور ازو، تا نبری زنارش
6 هر کرا نور یقین نیست عجب مرده دلیست! عشق می گوید و من می شنوم گفتارش
7 گر سخن تند کند راهروی در ره عشق چون ز مستان خرابست، مسلم دارش
8 عاشقان را همه درد از تو و درمان از تو هر که بیمار تو شد هم تو کنی تیمارش
9 قاسمی، گفته مردم همگی روی و ریاست رهرو آنست که پاکیزه بود کردارش