1 ای خواجه که نان به زیردستان ندهی جان گیری و نان در عوض جان ندهی
2 شرمت بادا که زیردستان ضعیف از بهر تو جان دهند و تو نان ندهی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 شب و روزی به پایان گر تو را در وصل یار آید غنیمت دان که بی ما و تو بس لیل و نهار آید
2 شتابت چیست ای جان از تنم خواهی برون رفتن دمی از جسم من بیرون مرو شاید که یار آید
1 جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا ذره است این، آفتاب است، این کجا و آن کجا
2 دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبهای ورنه پای ما کجا وین راه بیپایان کجا
1 دل بوی او سحر ز نسیم صبا شنید تا بوی او نسیم صبا از کجا شنید
2 بیگانه گفت اگر سخنی در حقم چه باک این میکشد مرا که ازو آشنا شنید
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **