1 ای خواجه که نان به زیردستان ندهی جان گیری و نان در عوض جان ندهی
2 شرمت بادا که زیردستان ضعیف از بهر تو جان دهند و تو نان ندهی
1 قاصد به خاک بر سر کویش فتاده کیست بر خاک آستانهٔ او سرنهاده کیست
2 چون بر سمند آید و خلقیش در رکاب همراه او سوار کدام و پیاده کیست
1 یک گریبان نیست کز بیداد آن مه پاره نیست رحم گویا در دل بیرحم آن مه پاره نیست
2 کو دلی کز آن دل بیرحم سنگین نیست چاک کو گریبانی کز آن چاک گریبان پاره نیست
1 اول بودت برم گذر مسکن هم دست از دستم کشی کنون دامن هم
2 من نیز بر آن سرم که گیرم سر خویش با من تو چنان نهای که بودی من هم