- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خواجه را بین که از سحر تا شام دارد اندیشه شراب و طعام
2 شکم از خوشدلی و خوشحالی گاه پر می کند گهی خالی
3 فارغ از خلد و ایمن از دوزخ جای او مزبله ست یا مطبخ
4 کار او بهر نفس پروردن روز و شب ریدن است و یا خوردن
5 معده فاسد ز اشتهای دروغ می دهد تیز و می زند آروغ
6 زین دو باد عفن ز طبع کثیف داد بر باد نقد عمر شریف
7 بس که زد معده بر دماغش دود روزن عقل شد بر او مسدود
8 شهرت بطن کان بود بطنه تذهب بالذکاء و الفطنه
9 چون شود پر ز نان و آب شکم گردد از سینه علم و دانش کم
10 خود چه دانش بود در آن سینه که بود جای شهوت و کینه
11 ور بود دانشی ز جهل کم است زانکه از بهر فرج یا شکم است
12 دانش خویش را چو خرج کند بهر شهوات بطن و فرج کند
13 هر که را بنگری ز دشمن و دوست قیمت او به قدر همت اوست
14 هر که را همت آن بود که مدام رودش در درون شراب و طعام
15 قیمت او اگر بیفزاید آن بود کز درون برون آید
16 چه ازین زشتتر بود به جهان که طفیل شکم کنی دل و جان
17 دل و جان بهر آب و نان خواهی عقل و دین بهر انی و آن کاهی
18 همت تو همه شکم باشد هر چه غیر از شکم عدم باشد