خواجه را بین که از سحر تا از جامی هفت اورنگ 135

خواجه را بین که از سحر تا شام

1 خواجه را بین که از سحر تا شام دارد اندیشه شراب و طعام

2 شکم از خوشدلی و خوشحالی گاه پر می کند گهی خالی

3 فارغ از خلد و ایمن از دوزخ جای او مزبله ست یا مطبخ

4 کار او بهر نفس پروردن روز و شب ریدن است و یا خوردن

5 معده فاسد ز اشتهای دروغ می دهد تیز و می زند آروغ

6 زین دو باد عفن ز طبع کثیف داد بر باد نقد عمر شریف

7 بس که زد معده بر دماغش دود روزن عقل شد بر او مسدود

8 شهرت بطن کان بود بطنه تذهب بالذکاء و الفطنه

9 چون شود پر ز نان و آب شکم گردد از سینه علم و دانش کم

10 خود چه دانش بود در آن سینه که بود جای شهوت و کینه

11 ور بود دانشی ز جهل کم است زانکه از بهر فرج یا شکم است

12 دانش خویش را چو خرج کند بهر شهوات بطن و فرج کند

13 هر که را بنگری ز دشمن و دوست قیمت او به قدر همت اوست

14 هر که را همت آن بود که مدام رودش در درون شراب و طعام

15 قیمت او اگر بیفزاید آن بود کز درون برون آید

16 چه ازین زشتتر بود به جهان که طفیل شکم کنی دل و جان

17 دل و جان بهر آب و نان خواهی عقل و دین بهر انی و آن کاهی

18 همت تو همه شکم باشد هر چه غیر از شکم عدم باشد

عکس نوشته
کامنت
comment