1 هزار مدح شکر طعم وصف تو گفتم کزو نگشت مرا تازه یک صبوح فتوح
2 برادرم که دو تن تاک را نهد نیرو همی گسسته نگردد غبوق او ز صبوح
3 درست شد که دو تن تاک به ز صد ممدوح یقین شدم که دو ممدوح به ز صد ممدوح
1 رخت مه را رخ و فرزین نهادست لبت بیجاده را صد ضربه دادست
2 چو رویت کی بود آن مه که هر مه سه روز از مرکب خوبی پیادست
1 عشقم این بار جهان بخواهد برد برد نامم نشان بخواهد برد
2 در غمت با گران رکابی صبر دل ز دستم عنان بخواهد برد
1 بازماندم در غم و تیمار او تدبیر چیست بازگشتم عاجز اندر کار او تدبیر چیست
2 باز خون عقل و جانم ریخت اندر عشق او دیدهٔ شوخکش خونخوار او تدبیر چیست