عشرت خسرو و شیرین سحرم یاد آید از جامی غزل 102

عشرت خسرو و شیرین سحرم یاد آید

1 عشرت خسرو و شیرین سحرم یاد آید کوه غم بر دلم از محنت فرهاد آمد

2 بانگ زنجیر نهادند لقب بی خبران آهن از ناله مجنون چو به فریاد آمد

3 گر نه شمشاد گل اندام من از باغ گذشت چون صبا همدم بوی گل و شمشاد آمد

4 آدمیزاده بتان آفت اهل نظرند آفت جان من آن شوخ پریزاد آمد

5 چون زره گشت مشبک سپر سینه مرا بر دلم بس که ازو ناوک بیداد آمد

6 هوشیاران جهان بنده حرص و املند ای خوش آن مست کزین بندگی آزاد آمد

7 نکته عشق به هنجار که گوید در شعر غیر جامی که درین هر دو فن استاد آمد

عکس نوشته
کامنت
comment