- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دریغا که عهد برنایی عهد بشکست و جاودانه نماند
2 از زمانه غرض جوانی بود لیکن از گردش زمانه نماند
3 آب معشوق را زمانه بریخت کاتش عشق را زبانه نماند
4 زان همه عیش ها که ما کردیم بهره ما به جز فسانه نماند
5 زان همه کامها که ما راندیم جز وبال اندر آن میانه نماند
6 تا کمانی گرفت قامت ما تیر امید را نشانه نماند
7 بر دل از بیم تازیانه مرگ طمع اسب و تازیانه نماند
8 در سر از سهم گور خانه تنگ هوس بوستان و خانه نماند
9 چون به پیری رسید نوبت عمر نوبت توبه را بهانه نماند
10 چند خواهی شنید از این و از آن که فلان رفت و آن فلانه نماند
11 هم یکی روز آن تو شنوند که فلان خواجه یگانه نماند
12 ای بسا سرکشان که در سرشان نعمت و ناز خسروانه نماند
13 خانه پر دانه های در کردند زان همه دانه نیم دانه نماند
14 قصر شاهان خراب گشت همه در و درگاه و آستانه نماند
15 آسمانه بر آسمان بردند آسمان ماند و آسمانه نماند
16 در جهان هیچ دل مبندکه آنک دل در او بست شادمانه نماند