1 خاک در کس مشو که گردت خوانند ور گرم چو آتشی که سردت خوانند
2 تا تشنه تری به حلق بی آب تری سیر از همه شو تا سَره مَردت خوانند
1 گر کِشتهٔ ما غم آورد غم دِرَویم گر بهرهٔ ما درد بود درد خوریم
2 در کار خدا مرا تصرّف نرسد امروز درآمدیم و فردا برویم
1 یاری که منزّه آمد از شبه و بدل دریاب او را به علم ذوقی و عمل
2 کی ذات مقدسش نماید به تو روی از فاو من والی و فی و هل و بل
1 ای جان مرا امید جاوید به تو روشن دل من چو روی خورشید به تو
2 فارغ کنم از امید و بیم دگران چون بیم دلم زتست و اومید به تو