1 ای رخ و فرزین نهاده چرخ را در حل و عقد جز تو کس را اطلاعی نیست بر اسرار او
2 چون رخ شطرنج پیش خدمت آمد انوری میدهش چندان که چون فرزین شود رفتار او
1 دردا و دریغا که دل از دست بدادم واندر غم و اندیشه و تیمار فتادم
2 آبی که مرا نزد بزرگان جهان بود خوش خوش همه بر باد غم عشق تو دادم
1 پایم از عشق تو در سنگ آمدست عقل را با تو قبا تنگ آمدست
2 نام من هرگز نیاری بر زبان آری از نامم ترا ننگ آمدست
1 یار دل در میان نمیآرد وز دل من نشان نمیآرد
2 سایه بر کار من نمیفکند تا که کارم به جان نمیآرد