1 رشک آیدم ای دوست که با تو هر شب هر رومی و هندوی نشیند بطرب
2 گه چنگ سپید را نهی رخ بر رخ گه نای سیاه چرده را لب بر لب
1 زلف تو کان همه سرها دارد گوییا هیچ سرما دارد
2 گرد روی تو چرا حلقه کند گر نه با ما سر سودا دارد؟
1 هر کرا زلف عنبرین باشد طبع اوبا وفا بکین باشد
2 چون بود بر رخ تو طرّۀ تو نقش چین بر حریر چین باشد
1 گفتم که مرا بر تو ببوسی نازست گفتا که زرت چاره اراینت آزست
2 گفتم: نه تو دانی که مرا زر نبود گفتا که برو ، اوام را در بازست