- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از بس که جور کرد به دل غم که آشناست داغم بهشت صحبت مرهم که آشناست
2 تا طی کنند بی ادبان وادی غرور بیگانگی نموده به محرم که آشناست
3 گر آشنا کسی است که اهلیت اش نیست بنما یکی ز مردم عالم که آشناست
4 از بس که وارمیده ز بیگانگان بود بیگانگه وار می رمد آن هم که آشناست
5 زحمت مکش طبیب که بیمار عشق را دارو نداد عیسی مریم که آشناست
6 از بس که زخم هاست در این سینه، ای اجل ره تا ابد به جان نبرد غم که آشناست
7 عرفی تو آشنا نشناسی، طرب مجوی محکم بگیر دامن ماتم که آشناست