-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بس که به من زر فشاند دست زرافشان خان دست امید مرا دوخت به دامان خان
2 رایت فتح قریب میشود اینک بلند کایت فتح قریب آمده در شان خان
3 آن که قضا را به حکم کرده نگهدار دهر خود ز تقاضای لطف گشته نگهبان خان
4 میکند ایزد ندا کای فلک فتنهزا جان تو در دست ماست جان تو و جان خان
5 صولت جباریش پوست ز سر برکشد یک دم اگر سر کشد چرخ ز فرمان خان
6 سلسلهٔ فتح را میکند آخر به پا آن ید قدرت که هست سلسلهٔ جنبان خان
7 دور نباشد اگر غیرت پروردگار در گذراند ز دور مدت فرمان خان
8 از صله بیشمار در چمن روزگار شد لقبش محتشم مرغ غزل خوان خان