بس که گوهر بر کنارم چشم از جویای تبریزی غزل 611

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

بس که گوهر بر کنارم چشم خون‌پالا فشاند

1 بس که گوهر بر کنارم چشم خون‌پالا فشاند بی‌نیازیم آستین چون موج بر دریا فشاند

2 از شکفتن غنچه آب روی گلشن را فزود گوییا مشت گلابی بر رخ گلها فشاند

3 روسفیدی را که دل گنجینهٔ مهر تو شد بر جهان چون صبحدم دامان استغنا فشاند

4 چشم دارم سرو رعنایی برون آید زخاک تخم اشکی دیده ام کز یاد آن بالا فشاند

5 بسکه از نظارهٔ او در گداز حیرت است شمع محفل پیه چشم از دیدهٔ بینا فشاند

6 هر که بشکسته ست از سنگ جفا جویا دلی در حقیقت پیش راهش ریزهٔ مینا فشاند

عکس نوشته
کامنت
comment