بس که چشم امشب به چشم عشوه‌سازش از محتشم کاشانی غزل 393

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

بس که چشم امشب به چشم عشوه‌سازش داشتم

1 بس که چشم امشب به چشم عشوه‌سازش داشتم از نگه کردن بسوی غیر بازش داشتم

2 غیر جز تیر تغافل از کمان او نخورد بس که پاس غمزهٔ مردم نوازش داشتم

3 تا به قصد نیم نازی ننگرد سوی رقیب گوشه چشمی به چشم نیم نازش داشتم

4 گشت راز من عیان بس کز اشارات نهان با رقیبان در مقام احترازش داشتم

5 داشت او مستغنیم از ناز دیگر مهوشان از نیاز غیر من هم بی‌نیازش داشتم

6 زور عشقم بین که تازان می‌گذشت آن شهسوار از کششهای کمند شوق بازش داشتم

7 با خیالش محتشم در دست بازی بود و من دست در زنجیر از زلف درازش داشتم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر