بس که همیشه در غمت فکر از محتشم کاشانی غزل 434

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

بس که همیشه در غمت فکر محال می‌کنم

1 بس که همیشه در غمت فکر محال می‌کنم هجر تو را ز بی‌خودی وصل خیال می‌کنم

2 شب که ملول می‌شوم بر دل ریش تا سحر صورت یار می‌کشم دفع ملال می‌کنم

3 او ز کمال دلبری زیب جمال می‌دهد من ز جمال آن پری کسب کمال می‌کنم

4 زلف مساز پرشکن خال به رخ منه که من چون دگران نه عاشقی با خط و خال می‌کنم

5 من که به مه نمی‌کنم نسبت نعل توسنت نسبت طاق ابرویت کی به هلال می‌کنم

6 شیخ حدیث طوبی و سدره کشید در میان من ز میانه فکر آن تازه نهال می‌کنم

7 مجلس یار محتشم هست شریف و من در آن جای خود از پی شرف صف نعال می‌کنم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر