1 مرا بس بود روز دیوان عام نبی و وصی نبی والسلام
2 دو ابروی او کرده جا در دلم که دیده دو شمشیر در یک نیام
3 دل از صحبت همگنانم رمید ز عرض کمال و ز طول کلام
4 به دوری که من گشته ام باده نوش دهن باز مانده ز خمیازهٔ جام
1 میانش نیست از جوش نزاکت در نظر پیدا بود چون معنی از مصرع زقد او کمر پیدا
2 ندارم آگهی از حال دل لیک اینقدر دانم که گاهی می شود در دود آهم چون شرر پیدا
1 زبون کی می توان کرد به نیرو چرخ پرفن را به خاک افکنده این زال کهن چندین تهمتن را
2 چراغان کرده از شمع مزار کشتگان هر سو تو چون از جوش رعنایی کشی بر خاک دامن را
1 سوز دل در غم عشق تو گواه است مرا سینه فانوس صفت منبع آه ست مرا
2 شب هجر تو نظرباز خیالت باشم دل چون آینه لبریز نگاه ست مرا