جامی

جامی

جامی
جامی

مرا بر نوک مژگان بس که خون دل جگر از جامی غزل 162

غزل 162 ام از 3391 خاتمة الحیات - غزلیات

مرا بر نوک مژگان بس که خون دل جگر بندد

1 مرا بر نوک مژگان بس که خون دل جگر بندد به رویت مردم چشم مرا راه نظر بندد

2 مزن آتش به من ای مه ز داغ هجر خویش امشب مبادا دود من راه دمیدن بر سرح بندد

3 کشد لطف نقابم گاه و گه حرمان دیدارت چو زلفت بر گل سوری نقاب از مشک بربندد

4 رگ جانم ز ذوق آن میان شد با کمر همبر چو باشد از میان محروم خود را بر کمر بندد

5 چو نگشاید دل عاشق بجز در صحبت جانان همان به کو در صحبت به روی خلق دربندد

6 به تلخی می‌گشا گه‌گه دهان در ناسزای من ز شیرینی مبادا آن دو لب بر یکدگر بندد

7 چو جامی وصف آن لب‌ها نویسد رشحه کلکش شود جلاب قند ناب و بر کاغذ شکر بندد

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر مرا بر نوک مژگان بس که خون دل جگر بندد

شاعر شعر مرا بر نوک مژگان بس که خون دل جگر بندد چه کسی است ؟

شاعر شعر مرا بر نوک مژگان بس که خون دل جگر بندد جامی می باشد.

شعر مرا بر نوک مژگان بس که خون دل جگر بندد در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر مرا بر نوک مژگان بس که خون دل جگر بندد چیست ؟

قالب شعر مرا بر نوک مژگان بس که خون دل جگر بندد غزل است

مضمون اصلی شعر مرا بر نوک مژگان بس که خون دل جگر بندد چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی است.
ویدیویی