- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بس که می آیم به کویت شرم می آید مرا چون کنم جای دگر خاطر نیاساید مرا
2 از سر کویت من بی صبر و دل هر جا روم گر چه باغ خلد باشد دل فرو ناید مرا
3 هر طرف صد خوبرو در جلوه نازند لیک از همه نظاره روی تو می باید مرا
4 وه چه گفتم من که بینم گاه گاهی روی تو دیگری را خوبرو گفتن نمی شاید مرا
5 بی خودی من ز عشقت گر چه از حد درگذشت هر که بیند روی تو معذور فرماید مرا
6 گر تو را باشد گهی پروای غم فرسودگان نیست غم گر جان و دل از غم بفرساید مرا
7 گفته ای جامی کم است از خاک پای ما بسی زین تفاخر شاید ار سر بر فلک ساید مرا