بس است، این همه زاهد مکن از سلیم تهرانی غزل 741

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

بس است، این همه زاهد مکن ادای خنک

1 بس است، این همه زاهد مکن ادای خنک چو صبح چند به دوش افکنی ردای خنک

2 ز خاک پای صبوری به عشق آن دیدم که چشم موسم گرما ز توتیای خنک

3 زنم ز خون هوس، آب آتش دل را که دست سوخته را خوش بود حنای خنک

4 دلم توقع گرمی ندارد از احباب چو نخل موم که می سازدش هوای خنک

5 شبی چو شمع درآ گرم از درم، تا چند کند به گریه ی من صبح، خنده های خنک

6 شدم فسرده ز سرمای زهد خشک، سلیم کنم به آتش می گرم، دست و پای خنک

عکس نوشته
کامنت
comment