- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 «الا یاایهاالساقی »، مرا جام مصفا ده که سرمستی و قلاشی ز زهد و توبه ما به
2 کمان ابرو بتیرم زد، ز ذوق تیر مژگانش بسر غلتیدم و گفتم: فدایت باد جانم، زه!
3 سؤالی کردم از جانان که: چون خواهد وصالت جان! جواب من بخواری داد و خوش خندید و گفتا: نه
4 ز بیم درد هجرانش ز مو باریک تر گشتم چو روز وصل یاد آرم، شوم در حال از آن فربه
5 سماع مجلس رندان از آن گر مست در وحدت که نشناسند نیک از بد، نمی دانند که از مه
6 گهی در شهر و گه در ده، چو سرگردانم، ای ساقی مئی چون ارغوان در ده، اگر در شهر، اگر در ده
7 حریفان جمله مخمورند و هنگام صبوح آمد بیا، ساقی، کرم فرما، قدم بر چشم قاسم نه