- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عیدی چنین، که زاهد، اندوه دین ندارد ناید ز دل که ما را، اندوهگین ندارد
2 مردم به عید قربان، در عیش و من به حسرت کان حسرت شهادت، عیدی چنین ندارد
3 صورت نبسته فرهاد، کارش، وگر نه شیرین گو یک نفس که گلگون، در زیر ران ندارد
4 کافرتر است زاهد، از برهمن، ولیکن او را بت است در سر، در آستین ندارد
5 در خلوت ار به جاه است، این عرض و طول طاعت باور کنم که زاهد، خود را بر این ندارد
6 آن ها که دانی ای دل، از زاهدان بی دین ظاهر مکن به عرفی، کو نیز دین ندارد