عیدی چنین، که زاهد، اندوه از عرفی شیرازی غزل 310

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

عیدی چنین، که زاهد، اندوه دین ندارد

1 عیدی چنین، که زاهد، اندوه دین ندارد ناید ز دل که ما را، اندوهگین ندارد

2 مردم به عید قربان، در عیش و من به حسرت کان حسرت شهادت، عیدی چنین ندارد

3 صورت نبسته فرهاد، کارش، وگر نه شیرین گو یک نفس که گلگون، در زیر ران ندارد

4 کافرتر است زاهد، از برهمن، ولیکن او را بت است در سر، در آستین ندارد

5 در خلوت ار به جاه است، این عرض و طول طاعت باور کنم که زاهد، خود را بر این ندارد

6 آن ها که دانی ای دل، از زاهدان بی دین ظاهر مکن به عرفی، کو نیز دین ندارد

عکس نوشته
کامنت
comment