عید است نگارینا سرپنجه از آشفتهٔ شیرازی غزل 938

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

عید است نگارینا سرپنجه نگارین کن

1 عید است نگارینا سرپنجه نگارین کن با دست نگارین می در جام بلورین کن

2 حنا ندهد گر دست خونین دل عاشق هست از خون دلم ساعد برخیز نگارین کن

3 جامی زمی کهنه جامه زحریر نو با یار کهن تجدید آنعهد نخستین کن

4 ای یارک دیرینم من عاشق پارینم بگذر تو زیار نو یاد از من پارین کن

5 گو نافه چین در پارس ای ترک نیارد کس یک نافه زمو بگشا یک ملک همه چین کن

6 زرد است مرا رخسار در ده می گلناری این کاه ربا از می بیجاده ورنگین کن

7 هم ساقی مستانی هم شاهد یارانی هم مرغ خوش الحانی هر کار بآئین کن

8 دین داری و عشق ایدل سنگ است و سبو هشدار چون عشق بتان داری رو ترک دل و دین کن

9 آشفته عروس عشق آمد چو بعقد تو از مدحت شیرین حق بیتیش بکابین کن

10 از گفته آشفته مطرب چو غزل خوان شد ای پادشه خوبان خوش بشنو و تحسین کن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر