جامی

جامی

جامی
جامی

عید شد یک دل نمی بینم که اکنون شاد از جامی غزل 194

غزل 194 ام از 3391 فاتحة الشباب - غزلیات

عید شد یک دل نمی بینم که اکنون شاد نیست

🌙 حالت شب
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7

1 عید شد یک دل نمی بینم که اکنون شاد نیست جز دل خود کین زمان هم از غمت آزاد نیست

2 کی توانم بهر عیدی با تو گستاخی نمود چون مرا پیش تو یارای مبارکباد نیست

3 چون کنم قصد سخن نام تو آید بر زبان چون کنم جانا که جز نام تو هیچم یاد نیست

4 ای فلک اندوه شیرین بر دل خسرو منه کین بضاعت را خریداری به از فرهاد نیست

5 گر رسد صد زخم ازو بر جان دلا افغان مکن زانکه خوی نازکش را طاقت فریاد نیست

6 گرم می بینم به مهر خود دل آن مه ولی مهر خوبان را چو صبر عاشقان بنیاد نیست

7 بر سر راهش فتادم دی که داد من بده گفت جامی خیز کاندر دین خوبان داد نیست

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر عید شد یک دل نمی بینم که اکنون شاد نیست

شاعر شعر عید شد یک دل نمی بینم که اکنون شاد نیست چه کسی است ؟

شاعر شعر عید شد یک دل نمی بینم که اکنون شاد نیست جامی می باشد.

شعر عید شد یک دل نمی بینم که اکنون شاد نیست در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر عید شد یک دل نمی بینم که اکنون شاد نیست چیست ؟

قالب شعر عید شد یک دل نمی بینم که اکنون شاد نیست غزل است

مضمون اصلی شعر عید شد یک دل نمی بینم که اکنون شاد نیست چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.