عید قربان شد، بیا عاشق از هلالی جغتایی غزل 302

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

عید قربان شد، بیا عاشق کشی بنیاد کن

1 عید قربان شد، بیا عاشق کشی بنیاد کن دردمندان را بدرد نو مبارک باد کن

2 گفته ای: در دین ما رسم فراموشی خطاست چون کنی از ما فراموش، این سخن را یاد کن

3 با من آغاز تکلم کردی و بیخود شدم تا از اول بشنوم، بار دگر بنیاد کن

4 زینهار! ای دل، چو آن سلطان خوبان در رسد حال ما را عرضه ده، کر نشنود فریاد کن

5 ای فلک، زان سنگها کز نقش شیرین کنده شد گر توانی زیب روی تربت فرهاد کن

6 ترک جان گفتیم و بیدادت هنوز آخر نشد آخر، ای سلطان خوبان، ترک این بیداد کن

7 ای پری پیکر، هلالی از غمت دیوانه شد گر نوازش می کنی، او را بسنگی شاد کن

عکس نوشته
کامنت
comment