- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خاست اندر مصر قحطی ناگهان خلق میمردند و میگفتند نان
2 جملهٔ ره خلق بر هم مرده بود نیم زنده مرده را میخورده بود
3 از قضا دیوانه چون آن بدیدای خلق میمردند و نامد نان پدید
4 گفت ای دارندهٔ دنیا و دین چون نداری رزق کمترآفرین
5 هرک او گستاخ این درگه شود عذر خواهد باز چون آگه شود
6 گر کژی گوید بدین درگه نه راست عذر آن داند به شیرینی نه خواست