1 نفس با عقل آشنا نشود زاع را نفرتست از طوطی
2 سفله راگر هزارگنج دهی نشود رام جز که با لوطی
1 ساقی بده رطل گران زان می که دهقان پرورد انده برد غم بشکرد شادی دهد جان پرورد
2 در خم دل پیر مغان در جام مهر زر فشان در دست ساقی قوتجان رخسار جانان پرورد
1 چون خواست کردگار که گیتی نظام گیرد دولت قویم گردد ملت قوام گیرد
2 ملک رمیده از نو باز انقیاد جوید دین شمیده از نو باز انظامگیرد
1 بهادر شه ای شهریاران غلامت قضا و قدر هردو در اهتمامت
2 به خاصان درافتاده غوغای عامی ز ادراک خاص و ز انعام عامت