ای نگارین زلف شبرنگت از جهان ملک خاتون غزل 1172

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

ای نگارین زلف شبرنگت به گل پرچین مکن

1 ای نگارین زلف شبرنگت به گل پرچین مکن ابروان چون هلالت را به مه پرچین مکن

2 صورت خود را چو می بینی ببین در آینه لیکن ای جان طعنه ها بر لعبتان چین مکن

3 گر تو دعوی می کنی شطرنج عشقش باختن گرچه لجلاجی دلا این عرصه را پرچین مکن

4 جانم از هجرت به جان آمد ز روی مردمی حسبتاً لله جفا بر بی دلان چندین مکن

5 گفته ای یاری دگر گیرم به ترک او کنم هرچه می خواهی بکن با ما خدا را این مکن

6 در فراق روی چون ماه تمامت دلبرا دامنم را بیش ازین از خون دل رنگین مکن

7 چون من مسکین نه مرد دست و بازوی توأم ای جفاجو بیش ازین اسب جفا را زین مکن

8 گر گناهی کرده ام بگذر ز روی لطف از آن ای نگار نازنین نازنینان این مکن

9 چون تویی در شادی و ناز و نعیم این جهان خاطر بیچارگان را بیش ازین غمگین مکن

عکس نوشته
کامنت
comment