1 خراب نشئهٔ آن لب، می و مینا نمیداند به راه شوق او خورشید سر از پا نمیداند
2 گهی در کعبه مجنون، گاه در بتخانه میگردد مگر دیوانه راه خانهٔ لیلا نمیداند؟!
3 حدیث ما به گوش عاقلان بیگانه میآید که تا دیوانه نبود کس زبان ما نمیداند
4 محبت در طلسم حیرتی دارد وجودم را که مویم راه بیرون رفتن از اعضا نمیداند
5 سلیم از چرخ اگر بیمهریی بینی، مشو غمگین که قدر مردم دانا به جز دانا نمیداند